ساعت دیواری خونمون رو برداشتیم و به جاش عکس محیا رو گذاشتیم ...
وحالا محیا شده تموم لحظه هامون....
خوش اخلاق منی...
توی این عکس محیای مامان یازده ماهشه...
خیلی هم شیطون شده، تازه یاد گرفته مدام میره روی مبل میشینه دوباره میاد پایین...منم میترسم خدای نکرده بیفته...ولی محیا از انجام این کار لذت میبره و به حرف مامان گوش نمیده...در ضمن چهار تا دندون داره...داری بزرگ میشی نفسسسسسسسسسسسسسسسسسم...
خیلی هم شیطون شده، تازه یاد گرفته مدام میره روی مبل میشینه دوباره میاد پایین...منم میترسم خدای نکرده بیفته...ولی محیا از انجام این کار لذت میبره و به حرف مامان گوش نمیده...در ضمن چهار تا دندون داره...داری بزرگ میشی نفسسسسسسسسسسسسسسسسسم...
خوش تیپ من...
ده ماهگی...
کلاهی رو که سر کردی ، خاله طیبه برات خریده...باز هم از این کارها بکن خاله...خوشحال میشیم...
کلاهی رو که سر کردی ، خاله طیبه برات خریده...باز هم از این کارها بکن خاله...خوشحال میشیم...
خاطرات شمال محال یادم بره...
محیا وبابایی...
اولین بار بود که با محیا به شمال رفتیم...خیلی خوش گذشت... همه میگن با بچه نمیشه رفت سفر،خوش نمیگذره ...ولی خداییش خوشی سفر ما به خاطر وجود محیا خانوم بود...
خیلی خوش سفری با صفا....
اولین بار بود که با محیا به شمال رفتیم...خیلی خوش گذشت... همه میگن با بچه نمیشه رفت سفر،خوش نمیگذره ...ولی خداییش خوشی سفر ما به خاطر وجود محیا خانوم بود...
خیلی خوش سفری با صفا....