بانو کوچولوی مامان!
چهاردهم ماه رمضان رفته بودیم خونه باغ ، این عکسها را اونجا ازت انداختم.....
برای افطار هم خونه بابایی ( بابای بابا ) دعوت بودیم ..... ولی اینقدر ذوق کرده بودی که
دلت نمیخواست برگردیم ...
انشااله هر چه زودتر بابایی خونه باغ را آماده کنه تا بیشتر بریم و بتونیم زیاد اونجا
بمونیم.....