محیا

محیا جان تا این لحظه 12 سال و 4 ماه و 4 روز سن دارد

محیاجون در مدینه منوره....................

 

   محیا جان  در مسجد النبی(ص)......

 

عکس پایین را در مسجد حضرت علی (ع) از محیاخانوم گرفتیم.....

 

  برای اولین بار به همراه افراد کاروان همه با هم اومدیم اینجا روحانی کاروان بهمون گفت پشت این دیوار بقیعه و ائمه اونجا دفن شده اند ....اصلاً باورمون نمیشد....خیلی حس عجیبی بود....و زیارتنامه ائمه بقیع را همینجا  خوندیم.....

 

اون دیوار سنگی در عکس قبلی را که رد بشی میرسی به این نرده ها و میتونی محل دفن ائمه را از پشت نرده ها ببینی...البته یه ساعات خاصی در را باز میکردند و آقایون میتونستن برن داخل ولی خانمها فقط از پشت این نرده ها میتونن نگاه کنن....آدم واقعاً دلش میگیره....

 

بعد از شش روز ماندن در مدینه دیگه مجبور شدیم با پیامبر (ص)و حضرت فاطمه (س) و بقیع وداع کنیم و با لباس احرام از هتل خارج شدیم و به طرف مکه حرکت کردیم....همه گریه میکردیم آخه وداع خیلی سخت بود.....

عکس پایین در مسجد شجره است که نرسیده به مکه در این مسجد محرم شدیم و بعد از خواندن نماز در این مسجد لبیک گویان سوار اتوبوس شدیم و راهی مکه شدیم....

محیا خانوم هم لباس احرام پوشیده....

     

               

 

 

محیای گلم!

خداییش توی این سفر خیلی دختر خوبی بودی ولی گاهی اوقات بهانه میگرفتی که اون را هم حق داشتی ... سراغ بابا حجت رو میگرفتی میگفتی بابا کجاست و گریه میکردی ....منم که  دلم برای بابایی یه ذره شده بود گریه ام میگرفت...

البته بابا هر روز بهمون زنگ میزد و باهاش حرف میزدی بهش میگفتی بابا کجایی؟چرا نمیایی؟وباز گریه میکردی.....ولی جاش خیلی خالی بود....

چون  بابا پیشت نبود از ترس اینکه من هم تنهات بزارم و برم یه لحظه از من جدا نمیشدی و همیشه پیش خودم بودی ... با اینکه دایی فرهاد و خاله اعظم رو خیلی دوست داری ولی توی این سفر حاضر نمیشدی باهاشون بیرون بری یا پیششون بمونی فقط میخواستی با خودم باشی....بهت حق میدم عزیزم دیگه از بابا جدا نمیشیم ....ولی بخدا توی لحظه لحظه های این سفر به یاد بابایی بودیم و من که خیلی دلم گرفته بود همونجا قسم خوردم که دیگه بدون بابا حجت جایی نمیرم اصلاً طاقت دوریشو ندارم....

ولی از طرفی هم این سفر باعث شد قدر بابایی رو بیشتر بفهمیم ...

برای اولین بار بود که یه مدت طولانی از بابا جدا شدیم و فهمیدم که اونهایی که شوهراشون  شغلهایی دارن که مجبور هستن مدت طولانی از زن و بچه دور باشن چقدر اذیت میشن ....خدا به دادشون برسه......

ولی در کل جای بابایی خیلی خیلی خالی بود انشااله به زودی دوباره با بابا به این سفر قشنگ بریم و این دفعه با وجود بابایی سفر بیشتر بهمون خوش بگذره....البته ناگفته نماند جای خیلی ها خالی بود مخصوصاً مامان جنت و باباحاجی گلمون..... خدا رحمتشون کنه....خدا کنه ثواب این سفر و اعمال من به مامان جنت رسیده باشه و خوشحال و راضی  باشه از اینکه من به جای اون به این سفر رفتم....

بخدا قسم دلم میخواست مامان جنت  زنده می بود و خودش به این سفر میرفت ولی خوب قسمت نشد دیگه... انشااله که روحش شاد شده.....

مامان گلم خیلی دوست دارم و توی همه اعمال و نمازها تو را یاد کردم و به جای تو اعمال انجام دادم انشااله خدا قبول کنه و ثوابش رو بهت بده....هیچ کس نمیفهمه که توی این سفر به من چی گذشت دلم خیلی گرفته بود که چرا مامانم نیست که خودش به این سفر بیاد و این جای قشنگ رو ببینه ...چرا ...چرا....چرا....

 


تاریخ : 27 اردیبهشت 1393 - 21:39 | توسط : مامان محیا | بازدید : 1732 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

  • سلام محیا جون زیارتت قبول باشه عزیز دلم ایشالله بارها بارها از این جور زیارتها نصیبت بشه امیدوارم که مارو هم از دعای خیرت بی نسیب نذاشته باشی
  • عزيز دلم زيارت قبول برا منم خيلى دعا کن انشالله زير سايه پدر و مادرت به سلامتى بزرگ بشى و خدا هميشه يار و ياورت ميبوسمت
  • عزیز دلم زیارتت قبول خوش به سعادتت دل مارو بردی جاهای خوب خوب خدا خیرت بده منتظر عکسهای بیشترت هستیم مثلا خونه خدا سعی صفا و مروه زیارت دوره وهمه جاهای خوب که خاطره ای فراموش نشدنیه خدا روح مامان بهجت رو از شما شاد و قرین رحمت کنه دعا کن که ما هم قسمتمون بشه
  • مامان عزیز و محیای گلم زیارتتون قبول باشه خوش به حالتون چه سفر زیبا و قشنگی داشتین ما رو که فراموش نکردین
    همه پست های قبلی رو دیدم و خوندم از دلتنگی های خالصانه برای مامان جنت عزیز تا عکس های عید و گشت و گذارتون
    امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید بوسسسس
    روح مامان جنت عزیز شاد
  • زیارتتون قبول حق باشه.خوش به حالتون.محیای عزیزم قشنگترین سفر دنیا رو رفتی عزیزم.قبول باشه انشاالله.
  • زیارت قبول عزیزم ان شاءالله بارها زیارت خونه خدا نسیبتون بشه .محیا حون به ما هم سر بزنید.
  • زیارتتون قبول باشه. خوش به سعادت محیا خانوم که تو این سن حاج خانوم شد.
    مامانی زیارت شما هم مقبول درگاه حق.
    خدا مادرتون رو رحمت کنه
  • عزیزم زیارتت قبول ،همچنین خانواده محترم . ان شاالله که مورد قبول حق تعالی قرار گرفته باشه.
  • سلام حاج خانم کوچولو
    زیارت قبول عزیزم
    خوش به سعادتتون مامانی زیارت شما هم قبول
    خدا روح مادرتون رو شاد کنه و حتما از شما راضی هستند
  • سلام حاج خان ایشالا زیازتت قبول باشه محیا خانم. مامانی زیارت شما هم قبول. روح مامان جنت و بابا حاجی شاد.
  • حاج خانم زیارت قبول خدا خیلی دوست داره که کوچولویی و قسمتت شده بری زیارتش خوش به حالت ما هم دوست داریم محیا خانم گل، میبوسمت عزیزم*
    مامانی شما هم زیارتتون قبول، انشالله قسمت شه و مامان و بابا و محیا خانم باهم برین مکه.
  • عزیز دلم زیارت تو و مامانی قبول باشه به خدا به محض اینکه عکساتون و دیدم گریه ام گرفت...
    کاش مامان بود و همه با هم میرفتیم..
    انشا... سفر بعدی را خانوادگی بریم..
    بووووووووووووس
  • زیارتتون قبول باشه
    واقعا بهتون حق میدم که بدون بابا حجت بهتون سخت گذشته
    ایشالله خاله جنت و بابا حاجی از این سفر معنوی فیض برده باشتد روحشون شاد
  • زیارتتون قبول انشاالله ثوابش به مامانتون میرسه
    دوری از همسر خیلی سخته منم مثل شما طاقت دوری از همسرم رو ندارم
    انشاالله بار بعد خانوادگی برین به این مکان مقدس
  • زیارتتون قبول انشاءالله خداوند روح مادر شما را قرین رحمت حق گرداند
    بی شک مادرتان نیر به این سفر معنوی البته نه جسمانی وبلکه روحانی مشرف شده است !
  • زیارتتون قبول باشه...
    خوشحالم از اینکه قسمت شما شده و رفتین خانه خدا رو از نزدیک دیدین...
    اگرچه من خودم هنوز نرفتم مکه و میدونم لحضه دیدار با خانه خدا یک حس شیرین و خوبی داره...
    انشاالله که هر وقت محیا جون بزرگ شد این سفر زیبا رو براش تعریف کنید و یاد خاطرات شیرین اون سفربیوفتین...

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام