محیا

محیا جان تا این لحظه 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن دارد

محیا و اولین برف زمستون..........بهمن ماه


عزیزم شب که برف شروع به باریدن کرد....من اینقدر ذوق کرده بودم که این ذوق و شوق من به

تو هم منتقل شده بود....بهت گفتم صبح که بیدار شیم میریم برف بازی و عکس هم میندازیم....

صبح که بیدار شدیم برف بند اومده بود....رفتیم در اتاق رو باز کردیم که ببینیم چقدر برف جمع

شده...تو گفتی بریم برف بازی پُنیم(کنیم) عست بنازیم(عکس بندازیم)...

الهی فدات شم که یادت بود دیشب بهت قول بازی توی برف و عکس انداختن داده بودم...............

خلاصه رفتیم توی حیاط و این عکسها را انداختیم....

    

 

توی کوچه.....

     

سری دوم برف اومدن.....

بعداز چند روز که اون برف اولی آب شده بود، دوباره برف اومد.....رفتیم توی حیاط و این دفعه آدم

برفی هم با هم درست کردیم.............

     

 

     

 

     

 

     

 

     

محیای گلم!

دوستت دارم اما نه به اندازه ی بارون چون یه روز بند میاد.....................

دوستت دارم اما نه به اندازه ی برف چون یه روز آب می شه.................

دوستت دارم اما نه به اندازه ی  گل چون یه روز پژمرده می شه.....................

دوستت دارم به اندازه یه دنیا چون هیچ وقت تموم نمیشه....................


تاریخ : 16 اسفند 1392 - 18:37 | توسط : مامان محیا | بازدید : 1212 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام