محیا

محیا جان تا این لحظه 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن دارد

دومین محرم محیا جون...................

            

 

            

محیا جان !

الهی قربونت برم من که به احترام امام حسین(ع) سیاه پوشیدی.....عزیزم! الآن یک سال و یازده

ماهته و امسال محرم دومین محرمی هست که تو در کنار ما هستی...اما دخترم! امسال محرم

غم ما دوچندان شد....

آخه بابا حاجی(پدربزرگ مادری من) بعد از 30 روز بستری در بیمارستان بهشتی صبح روز عاشورا

از میان ما پر کشید و به جمع آسمانیان پیوست...

هنوز غم از دست دادن مامانی (مامان من) را فراموش نکرده بودیم که متأسفانه عزیز دیگری را

از دست دادیم...

واقعا غم بزرگی بود چرا که باباحاجی برای ما مثل پدر بود ، آخه خونه مامانی کنار خونه باباحاجی

بود وما همیشه خونشون بودیم ، یه جورایی میشه گفت پیششون بزرگ شدیم....

الآن هرشب که میریم خونشون خیلی جاش خالیه...

محیا! باباحاجی خیلی تو رو دوست داشت ، وقتی که میرفتیم خونشون تو باهاش دست میدادی

و بهش میگفتی : باباجی الام (باباحاجی سلام)...........

یه روز که رفته بودم بیمارستان ملاقاتی باباحاجی سراغتو ازم گرفت ...گفت:محیا را نیاوردی ؟

بهش گفتم چرا آوردمش بیرون بیمارستانه ، نیاوردمش توی بیمارستان ترسیدم یه وقت مریض

بشه...بابا حاجی گفت: موقع ملاقاتی اینقدر بچه میارن...هیچی نمیشه....

حالا خیلی پشیمونم که چرا نبردمت باباحاجی تو رو ببینه ...آخه چه میدونستم ! فکر میکردم به

زودی خوب میشه و برمیگرده خونه ...حالا هروقت یادم میاد گریه میکنم و میگم کاش برده

بودمت پیشش....کاش....

محیا جان! تو هم باباحاجی رو خیلی دوست داشتی...وقتی که باباحاجی بیمارستان بود ،میرفتیم

خونشون میدیدی باباحاجی نیست.... به مادر جون میگفتی:باباجی کو؟

حالا دیگه وقتی ازت می پرسیم باباحاجی کو؟میگی بالا، پیش خدا...

مامان گلم و باباحاجی مهربونم خیلی جاتون خالیه...اما همیشه توی قلب ما هستید...

خدا رحمتتون کنه و انشااله جایگاهتون بهشت باشه....................آمین......


تاریخ : 06 اسفند 1392 - 00:42 | توسط : مامان محیا | بازدید : 1624 | موضوع : وبلاگ | 11 نظر

  • اي جووونم امام حسين نگهدارت..و روح باباجي مهربونت هم شاد
  • امام حسین نگهدارت باشه محیاجون
    و خدا رحمت کنه باباجی تون و روحشون شاد باشه
  • چه عکسها و چه دختر قشنگی :-*:-*:-*:-*
    خدا باباحاجی و مامانی مهربونت رو رحمت کنه
  • بزرگ بشی ایشالله
    روح مامانی مهربون و بابا حاجی مهربون شاد واقعا که دوست داشتنی ومهربون بودن من خودم گاهی وقت ها چشمم رو می بندم قیافه هاشون رو مجسم میکنم و به یاد خاطراتشون می افتم و مهربونیاشون و چشمم پر از اشک میشه هر دو شون بسیار نازنین و مهربون بودن وما این مهربونیشون رو حس کرده بودیم هم خاله جنت عزیز و هم بابا حاجی عزیز
    روحشان شاد
  • امام حسین حافظ ونگهدارت باشه عزیزم............روح مامانی وباباحاجی شادددددد..
  • محیا جون انشاءالله شهدای دشت کربلا حافظ جان شما باشند دختر گلم خدا به مامانی صبر بده به خاطر نبودن مادر گلش یعنی مامانی شما و بابا حاجی
    انشاءالله در بهترین نقطه بهشت همنشین پیامبران و ائمه اطهار باشند .آمین
  • وای خدا فدای نگاهش انقد مهصوم و نازه
    امام حسین نگهدارش باشه
  • امام حسین نگهدارت باشه عزیز دلم
  • مامانی محیا جون سلام ممنون که به ما سر می زندی و با نظرهاتون شاد مون می کنید!
  • به خدا فاطمه وقتي اين مطلبت و خوندم ياد مامان و بابا افتادم اينقدر گريه كردم . چرا بايد اين فرشته ها از پيش ما برن. واقعا جاي خاليشون تو لحظه به لحظه ي زندگيمون حس ميشه. يادش به خير روزاي جمعه كه ظهر نهار ميرفتيم خونه ي مامان و همه با هم بوديم ولي الان هميشه تو خونه ايم من كه يه وقتايي يادم ميره جمعه است اينقدر كسل كننده و بي روحه.
    خوش به حال همه ي اونايي كه سايه ي مادرشون بالاي سرشونه
    روح مامان گلم و بابا بزرگ مهربونم شاد
  • سلام مامانی مهربون، امیدوارم خداوند متعال بهت صبر بده ، از خوندن مطالبت اشکم دراومد خیلی دنیای بدیه ، چرا باید همه عزیزانمون روزی از کنارمون برن امیدوارم خواهرم همیشه شاد باشی در کنار دختر گلت و همسرت ، روی ماه دختر گلت رو ببوس

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام